تقدیم به شهدای غرقه به خونی که در دم ملاقات خدا, در خانه ی خدا, بر سر سجاده های شان, خون سرخ شان را عیدانه گرفتند:
خون سرخ سجاده
خـــــــــدایا! تا به کی خونم سرِ سجاده ات ریزد؟
و هم اشک یتیمی روز و شب در خانه ات ریزد؟
به خون آغوشـته می بینی عروسی بر سر دوشت
و هم تابوت دامـــــــادی به دیگر شانه ات ریزد
چرا و تا کی و چندی تماشـــــــا می کنی یا رب!
که باطــــل خون ناحق بر دم دروازه ات ریزد؟
بیا خطی میان حــــــــق و باطل خود بکش اینجا
که باطل خود به خود پایش در آن زَولانه ات ریزد
بیا بس کن تماشــــــــــا را, سپاه خویش برپا کن
غُلـــــی بشکن ز حلق من که در افسانه ات ریزد
مونس